بیقرار عدالت آخرین مطالب دوشنبه 88 اسفند 24 :: 12:34 عصر :: نویسنده : روح الله عباسپور
ظهر عاشورا بود، نزدیک پل حافظ، شهر مثل میدان جنگ بود، عدهای کف و سوت میزدند و از آتش زدن بانکها و اموال عمومی احساس قدرت میکردند، توی اون شلوغی، بین اون همه هیاهو و دود و آتیش چشمم به حاج رضا افتاد، سرش شکسته بود، خون فرق سرش از کنار پیشونیش ریشای سفیدش رو خضاب کرده بود. به طرفش رفتم، داشت با دستمال خون سرش رو پاک میکرد، سلام کردم، با تعجب به من نیگاه کرد، مثل همیشه با لبخند جوابم رو داد و پیشونی ام رو بوسید. می خواستم ازش بپرسم چه خبر؟ که یکی از بچه ها با سرعت اومد، داد زد، حاجی دارن می رن سراغ پمپ بنزین، از همون فاصله دویست، سیصد متری میشد شعله آتیش مشعلی که به دست یه جوانک سبزپوش بود رو دید در حالی که داشت به سمت پمپ بنزین پر از ماشین و جمعیت می رفت، همهمون شروع کردیم به سمت پمپ بنزین دویدن، اما فریاد مجید که هیکل درشتی هم داشت ما رو میخکوب کرد، نمیدونم اون جلو چکار میکرد، شاید کمتر 20 متر با تجمع اغتشاشگرا بیشتر فاصله نداشت، نعرهای که کشید شاید ده، بیست متری اغتشاشگرا رو عقب روند، پمپ بنزین رو نجات داد اما ما فقط تونستیم نعش نیمه جونش رو از بین مشت و لگد و چماق مدافعان حقوق بشر بیرون بکشیم. نمی دونم این چیزا رو کروبی و موسوی هم میبینن یا فقط از تجاوز به دخترکان فراری خبر دارن. یه ساعت بعد باز سر یه چهار راه حاج رضا را دیدم، باتوم یه سرباز رو سفت گرفته بود، بهش میگفت نزن، تو نباید بزنی، اینا خیلیهاشون گول خوردن، جوگیر شدن اومدن یه سنگی پروندن، باید لیدرا شون رو شناسایی کنیم، اونایی که دلار میگیرن شهر رو این ریختی کنن. از حاجی جدا شدم و دیگه تا غروب ندیدمش. اون روز با همه شلوغیش گذشت، فردا صبحش داشتم میرفتم سرکار، مهدی رو دیدم، گفت وقت داری یه سر بریم بیمارستان، گفتم برای چی؟ گفت حاج رضا رو دیروز زدن، انگار یه سطل آب یخ ریخته باشن رو سرم، یخ کردم، زانوهام سست شد. نیم ساعت بعد بیمارستان بودیم، کنار تخت حاج رضا، هر دو دستش شکسته بود، سرش کاملا باند پیچی شده بود، صورتش کبود و هنوز خونی و چشم راستش هم آسیب جدی دیده بود، آروم در گوشش گفتم حاجی چی شده؟ یه قطره اشک از گوشه چشمش جاری شد، به سختی لباشو از هم باز کرد و آروم گفت: همه چیز درست میشه، دعا کن. اشک توی چشام جمع شد، گفتم چقدر خوب پاداش چهل درصد جانبازی و پنج سال اسارتت رو دادن. چقدر سخته کسانی جلوت وایسن و این بلاها رو سرت بیارن که براشون زندگیتو دادی. چقدر نفهمند کسانی که برای قدرت طلبی خودشون با مردم این طور معامله میکنن. امروز دوماه از اون جریان میگذره و حاج رضا هنوز همون صمیمت و مهربونی رو تو رفتارش داره، هنوزم جوونای محل رو با هر تیپ و قیافهای که باشن به محفل هفتگیش دعوت می کنه و با همشون رفیقه، باهاشون میگه و میخنده و هنوزم میگه زمستون میره ولی رو سیاهیش به زغال میمونه./ پایان موضوع مطلب : موسوی, کروبی, عاشورا, اغتشاش سه شنبه 88 اسفند 4 :: 2:28 عصر :: نویسنده : روح الله عباسپور
امروز صبح یکی از بهترین خبرهای عمرم را شنیدم، عبدالمالک ریگی، از حرامیان مزدور آمریکا، قاتل صدها جوان و کودک و پیر با درایت نیروهای به هوش اطلاعات دستگیر شد. در حال تماس و تبریک گفتن به دوستان بودم که یکی از رفقا به شوخی گفت: عبدالمالک مرد خداجویی بود، باید مراقب باشیم او را به کهریزک نبرند و حقوق انسانیاش را رعایت کنند، اگر هم در دادگاه اعتراف کرد که از آمریکا و اسراییل و انگلیس پول میگرفته معلوم میشود که اعترافاتش تحت شکنجه بوده و دادگاهش نمایشی است. خندیدیم و از هم جدا شدیم. ولی جرقهای در ذهنم زده شد که راستی شباهت و تفاوت ریگی و موسوی و کروبی که هر سه باعث کشته شدن انسانها شدند چیست؟ بی گمان اندیشه و برداشتی که افراد از وقایع اطرافشان دارند تاثیر مستقیم در تصمیمگیریها، اعلام نظر و بیانیههایشان دارد. آنچه ریگی را تبدیل به یک قاتل فراری تحت تعقیب کرد برداشت دگمگرایانه و حماقت گونه از اسلام بود، دینی که با شعار صلح، عدالت، مبارزه با تبعیض، احترام به هم نوع و هزاران ارزش دیگر در منطقهای بکر از نظر اندیشه و تعقل بروز کرد و همان بی منطقی و بی عقلی امروز با نام وهابیت در همان سرزمین به مغز کوتهفکرانی مثل ریگی تزریق میشود. طرز تفکر وهابیت امروز از سوی نوادگان افراطی کسانی تبلیغ میشود که در زمان جاهلیت، دختران خود را زنده به گور میکردند و در طول این قرنها هرگز نخواستهاند انسانیت انسان را قبول کنند. به هر حال چنین اندیشههایی در سازمانهای جاسوسی آمریکا و به ویژه انگلیس متولد میشود و گونههای متفاوت آن در کشورهای مختلف جهان پیاده میشود. شخصی مانند ریگی با برگزیدن روش جنگ نظامی مستقیم، پیاده نظام آمریکا و اسراییل میشود و اهداف ددمنشانه آنها را با کشتن انسانهای بیگناه پیاده میکند. اما غیر از روشهای نظامی مستقیم، شیوههای دیگری برای به خاک و خون کشیدن مردم و جوانان و ایجاد تفرقه در جامعه وجود دارد. آنچه موسوی و کروبی، آگاهانه یا ناآگاهانه دست به آن زدند و ماهها کشور را با ناآرامی مواجه کردند و باعث کشته شدن تعدادی از هموطنانمان شدند برگرفته از اندیشه انگلیسی «ما نمیتوانیم» است که از قرنها پیش در کشورهای جهان سوم تبلیغ میشد. انقلاب اسلامی که حاصل تلاش، مبارزه و خون هزاران بزرگمرد تاریخ این کشور است نخستین نهضتی بود که توانست شعار استقلال و «ما میتوانیم» را در جهان سوم، بلکه در همه جهان به صورت عملی پیاده کند، این امر باعث شد تا دشمن همواره در طول انقلاب با روشهای مختلف در پی متزلزل کردن این شعار اساسی باشند که در جریان انتخابات دهم این توطئه به وسیله موسوی و کروبی پیگیری و به یاری خدا و با هوشیاری مردم زمینگیر شد. به هر حال ریگی قربانی کج فهمی خود و پریدن در آغوش آمریکا و اسراییل شد و موسوی و کروبی نیز خود و احزاب همسوی خود را به همین دلیل ذبح سیاسی کردند. امید است سیاسیون کشور با درایت بیشتر و با پیروی از پیر فرزانه انقلاب، حضرت آیت الله خامنهای کشور را به سوی رشد و تعالی پیش ببرند و روحیه امید و عزت را در کشور همگانی کنند./ پایان موضوع مطلب : موسوی, عبدالمالک ریگی, کروبی, ما می توانیم |
||